اگــه یه روز بهت گفتم که
دوستت ندارم....
توروقران باور نکن...
توروخـــــدا باور نکن
تورو به جون کسی که برات عزیزه
باور نکـــــن...
تاابــــــــــــــــد دوستت دارم...
فقط همیــــــــن...
دیشبـ ...
با خدا دعوایمـ شد ....
با همـ قهر کردیمـ ...
و کمی گریستمـ و بعد خوابیـدمـ ...
بیدار کهـ شدمـ ....
مادرمـ گفتـ : دیشبـ خواب بودی
آسمانـ تا صبحـ بارید....
از وقتی که هوای شهر الوده گشته است
بهانه بهتری است تا بغضی که از نبودنت می گیرد و گلویم را به سرفه می اندازد را به گردن الودگی این شهر بیندازم
ولی شاید همین نبودنت است که همه شهر را آلوده کرده است
شاید از این شهر سفر کرده ای و نفس هایت در این شهر نمی پیچد.
سبزه ها را گره زدم به غمت
غم از صبر، بیشتر شده ام
سال تحویل زندگیت به هیچ
سیزده های در به در شده ام
سفره ای از سکوت می چینم
خسته از انتظار و دوری ها
سال هایی که آتشم زده اند
وسط چارشنبه سوری ها
دسـتت را برای نوازش،و پـایت را برای همـــراهی میخــواهم...
خیـالت را برای پروازمیخــواهم و خودت را نیز برای پرســتش...
عـــــــــــــــــــــــــاشقتم...!
مــُــوآظـــ ــ ــب بــــآش
مُــوآظـــب حَـ ـرف هــــــآیت
طَــــ ــعنـﮧ هــــآیــت
رفتــ ــ ـآر هــــ ـآیَـــت
بتـــــرس اَز روزے ڪـﮧ تَـنــــهآ ـآرزویت شــــنیـدن صـــــבآیَـم بـ ـــآشــ ــב
روزے ڪـﮧ لَـــ ـــمسِ בستــــ ـهآیم فقــــط ـاَز روےِ سنـگِ قَـبــــ ـــ ـــرـم مُـــمکن
بـــ ــ ــــآشَــב
چه تاییدم کنی چه تکذیب
عاشقانه هایم ازتومی گویندو شعرهایم تورامی سرایند
چه نگاهم کنی چه نه
چشمان من چون تشنه ای گمگشته درصحرای چشمانت تورامی جویند
چه مرا بخواهی چه نه
قلبم باهرطپش تورا می خواند و هرنفسم به یادت چون آتشی سینه ام را میسوزاند
من عاشقم عاشق همیشگی تو
بـــــ*اران