تاريخ : جمعه 11 مهر 1393
| 7:46 | نويسنده : shahram
صدای شکستن قلبم را نشنیدی چون غرورت بیداد میکرد
اشک هایم را ندیدی چون محو تماشای یاران بودی
ولی امیدوارم آنقدر در آینه مجذوب نشده باشی
که حداقل زشتی دیو خودخواهیت را ببینی
باشد که با دیگران چنین نکنی که با من کردی
نظرات شما عزیزان:
وب قشنگی داری
داد رنگی ها همه مشغول بودند به جز مداد سفید، هیچ کس به او کار نمیداد ،همه میگفتند : تو به هیچ دردی نمیخوری یک شب مداد رنگی ها تو سیاهی شب گم شده بودند ، مداد سفید تا صبح ماه کشید مهتاب کشید و آنقدر ستاره کشید که کوچک و کوچیکتر شد ، صبح توی جعبه مداد رنگی جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد .... به یاد هم باشیم شاید فردا ما هم نباشیم ......
سلاااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااام دوست عزیزم
سلاااااااااااااااااااااااااا اااااااااااااااام دوست عزیزم